کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) : سیه کاسه و دون و پرخوار بود شتروار دائم به نشخوار بود. بوالمثل بخاری. دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او. خاقانی. تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر. خاقانی. برو از خانه گردون بدر و نان مطلب کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را. حافظ. حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند. صائب (از آنندراج). رجوع به سیاه کاسه شود
کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) : سیه کاسه و دون و پرخوار بود شتروار دائم به نشخوار بود. بوالمثل بخاری. دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او. خاقانی. تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر. خاقانی. برو از خانه گردون بدر و نان مطلب کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را. حافظ. حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند. صائب (از آنندراج). رجوع به سیاه کاسه شود
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود